(نقدی بر مستر دماغ)

  1. مستر دماغ موجود با مزه ای است. با آن دماغ گنده، دست و پای کوتاه و چهره با نمک. از همه نوع مدل مویش هم موجود است. اما غالبشان بی مو هستند و که تطبیقش با شرایط بچه های محک کار خوبی نیست. پس مدل های مو دارش بیشتر شد و اگر قرار بود آن بچه ها را تداعی کند حالا قرار است خودش را تغییر دهد و مستقل باشد. پس مستر دماغ یک شخصیت یا یک کارکتر مشخص نیست. گویا یک دسته و گونه ای از موجودات عروسکی است.
  2. مستر دماغ قرار بوده به شکلی محترمانه تر از مردم پول بگیرد. محترمانه تر برای خودش. که صرف کمک به محک نباشد که مردم دست کنند توی جیبشان و از سر خیر خواهی برای بچه های محک یا تطهیر اعمال خودشان کمک کنند و حالا محک هم در قبال پولی که مردم از سر لطف و نوع دوستی به او می دهند، هدیه ای بدهد. در واقع پول هایی با نرخ پایه بیشتر (حداقل ده هزارتومان) بگیرد و در کنار قلک ها و صندوق های جمع آوری کمک ها از روش زیباتری هم پول جمع آوری شود، که تا اینجا خیلی هم خوب است.
  3. مستر دماغ یک مدل فروش نسبتا کلاسیک موفق است. محصولی خیلی خوب و جذاب، قیمت پایه موجه، با نقطه قوت توزیع مناسب، گسترده و در دسترس و پروموشنی که از جاذبه طنز و احساسی توامان بهره می برد. درواقع اگر چهار پی را مدلی برای بازاریابی اش ببینیم همه را به خوبی رعایت کرده. ایناست که دارد خوب می فروشد و به اهداف خودش می رسد.
  4. با این توضیحات، عرضه مستر دماغ را از منظر بازاریابی با رویکردی فروشی خوب و موفق می دانم. یعنی اگر استراتژی این باشد که محصولی ارائه شود تا در کوتاه مدت هزینه ای از سوی مردم برای محک تامین شود و کالا به خوبی فروش رود همه چی خیلی خوب پیش رفته است. یعنی تفکر فروشی موفق. اما مشکل از جایی آغاز می شود که بخواهیم به داستان مستر دماغ از منظر برند نگاه کنیم. در اینصورت داستان به کلی متفاوت است.
  5. از منظر برند مستر دماغ یک پروزه محکوم به شکست. مستر دماغ با همه جذابیت هایش برند نیست. به هیچ قصه، صفت یا حکایتی گره نمی خورد و در بهترین حالت یک واصل کوتاه مدت برند محک است. آن هم در کوتاه مدت. مردم هیچ سابقه ذهنی از مستر دماغ ندارند و اگر می خرندش، نه برای مستر دماغ که برای محک می خرندش. در واقع از منظر نگاه حرفه ای، اتفاقا این محک است که مستر دماغ را به شهرت می رساند و باعث فروشش می شود. در واقع این بی عقبه بودن و بی هویتی مستر دماغ برای محک اقدامی نازل است. منطقی تر بود که محک ابتدا برای مستر دماغ شخصیت سازی کند و به واسطه آن کارکتر مستر دماغ –با همه بدی اسمش برای این کار- به محک گره بخورد. مستر دماغ صرفا یک عروسک با مزه است و این برای محک زیادی کم است. می فروشد چون خوب توزیع شده و محک پشت ماجراست.
  6. 1Mr nose in terms of sales and brand
  7. مستر دماغ تاریخ مصرف دارد. تاریخش که تمام شود، عقبه و بک راندی ندارد که زنده نگه اش دارد. شخصیت قصه و فیلمی نیست. مثلا کلاه قرمزی نیست که شخصیت محکمش سالهاست او را زنده و سرپا نگه داشته و برای خودش یک پرسونال برند درجه یک است و شاید یکی از بهترین و قوی ترین پرسونال برندهای ایران -که راجعش در آینده خواهم نوشت-. این است که در بهترین شرایط در قیاس با فیلم، یک عکس و پوستر است که نقش اولش را نمی شناسیم و این برای محک در دراز مدت کار نمی کند.
  8. این توضیحات را دادم که بگویم با همه موفقیت فروشی مستر دماغ، محک، فرصت برندی خلق یک شخصیت برای خودش را تا اینجا سوزانده و موفقیتش اش از فروش مستر دماغ، موقت است. نگاه بلندی مدتی پشت قصه نبوده و حالا هم برای شخصیت سازی مستر دماغ دیر شده و بازار اشباع. خلق چهره های مختلف با مدل موها و لباس های مختلف هم زیاد کار نخواهد کرد و بلای بی هویتی به زودی داستان این ماقبلِ حتی تیپ را خواهد گرفت. اگر محصولات مختلف هم از سوی محک عرضه شود باز تا مدتی در حد ارائه چند محصول، شاید جواب دهد و باز مردم به مدل محصولات مختلف هم آهسته آهسته بی واکنش خواهند شد.
  9. همه گرفتاری مستر دماغ از نگاه من، این است که برند نیست. یک واصل بی هویت برای محک است و بجای آنکه برندش برای محک کار کند، برند محک برای این عروسک، که پایان عمرش نزدیک است کار کرده. کیس مستر دماغ همانقدر از نگاه فروشی خوب و موفق است که از منظر برند برعکسش!