طرح ما، ایده پردازی امروز برای فردایی روشن

تماس با ما

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Brand Management» ثبت شده است

طــرح مـا
داستان سرایی StoryTelling

داستان سرایی StoryTelling

داستان  سرایی  ، الگوی مفهومی در راهبرد سازمانی(قسمت اول)

در سال ۱۹۳۹ وقتی مسئولین شرکت «گندم کانزاس» متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بسته بندی محصولات آنها، برای فرزندان خود لباس تهیه و تولید میکنند، شروع به استفاده از پارچه هاى طرحدار برای بسته بندی کردند تا بچه های فقیر لباسهای زیباتری داشته باشند و در کمال مهربانی کاری کردند که آرم این شرکت نیز با اولین شستشو پاک میشد!

جدای از اینکه چقدر این داستان صحت دارد یا خیر، می توان روی کارکردی که این چند سطر کوتاه و مختصر دارد، متمرکز شویم. کارکردی اولاً برای شرکت مطرح شده دارد و ثانیاً برای دولت ذکر شده در داستان. این همان چیزی است که در ادبیات مدیریت، تحت عنوان داستان سرایی یا همان StoryTelling مطرح می شود.

story1

داستان ها ابزارهایی عالی برای ایجاد نظری مشترک نسبت به تغییرات سازمانی، ثبت درس های آموخته شده و ایجاد ارتباط از طریق تجربه ها هستند و زمینه یادگیری سازمانی را فراهم می کنند. داستان سرایی همیشه همراه ما بوده است و هنوز هم مرسوم ترین و نیرومند ترین روش برای تدریس و ایجاد تغییر است.

داستان ها تجربیات پیشینیان را به ما منتقل می کنند و می توانند سرگرم کنند، آموزش دهند، آگاه کنند، بترسانند یا الهام بخش باشند. آن ها ابزار های رهبری هستند. رهبران سیاسی، مذهبی، نظامی، و تجارت همیشه از داستان ها( افسانه ها، تماثیل، ضرب المثل ها، حماسه ها، حکایات) برای الهام بخشی به دیگران و تشویق آن ها به کنشگری استفاده نمود..

 

خصوصیات یک داستان خوب را می توان در قالب موارد ذیل بیان کرد:

  •          ﻛﺸﺶ ﺟﺬاﺑﻴﺖ  ﻳﺎ ﮔﻴﺮاﻳﻲ
  •          ﻃﺒﻴﻌﻲ و ﻣﻨﻄﻘﻲ ﺑﻮدن داﺳﺘﺎن
  •          ﺑﻲ ﭘﻴﺮاﻳﮕﻲ
  •          اﻳﺠﺎز

این داستان با ویژگی های فوق، می تواند در امور مختلف مدیریتی کاربردهای فراوانی داشته باشد از  جمله موارد ذیل:

مهمترین کاربرد داستان ها در توسعه و ایجاد فرهنگ سازمانی است. شاید اغلب ما داستان آن کارگر تویوتا که محصول شرکتشان را در کنار خیابان دید و چون که آن ماشین کثیف بود شروع به تمیز کردنش شد و وقتی از وی سوال کردن چرا تو تمیز می کنی، گفت این را ما ساخته ایم، را شنیده باشید. به اینکه آیا صحت دارد یا نه فعلا کاری نداریم، ولی ببینید نقل این داستان تنها در داخل سازمان چه تاثیری رو سایر کارمندان دارد؟ چقدر به توسعه هویت آنها کمک می کند؟ چقدر تعهد عاطفی آنها را بالا می برد؟

طــرح مـا

چالش دفاع در مقابل تقلید

یکی از مهم‌ترین چالش شرکت‌ها برای کسب مزیت رقابتی پایدار، دفاع از خود در برابر تقلید رقبا است. درواقع دوام مزیت رقابتی به ایجاد موانع جلوی تقلید رقبا بستگی دارد.

نوآوری از طریق افزایش انعطاف‌پذیری سازمان، تمایل آن برای تغییر و معرفی محصولات و خدمات جدید و کاهش اینرسی سازمانی به‌طور مثبت بر موفقیت بلندمدت شرکت‌ها تأثیر می‌گذارد. تحقیقات گذشته در مورد انتشار نوآوری نشان داده است که برای یک دوره نسبتاً کوتاه، نوآوری جنبه اختصاصی دارد و در انحصار یک یا تعداد محدودی از شرکت‌ها قرار دارد اما در ادامه، به‌سرعت تقریباً همه شرکت‌ها آن نوآوری را می‌پذیرند و هرگونه مزیت رقابتی منبع یا قابلیت، حالت کمیاب بودن خود را از دست می‌دهد و بنابراین دیگر نمی‌تواند عملکرد بالای پایدار سازمان را تضمین کند.

 

 برای مثال دستگاه‌ های خودپرداز بانک‌ها در کشور ما در اختیار چند بانک محدود بود و این بانک‌ها نیز به این دلیل توانستند در این بازه زمانی، به عملکرد بالایی دست پیدا کنند اما بانک‌های دیگر نیز به‌تدریج وارد این عرصه شدند و این بازار را از حالت انحصاری خارج کردند.

درحالی‌که شرکت‌های تقلیدکننده یا نسخه‌بردار، تهدید مهمی برای مزیت رقابتی شرکت‌های رهبر یا پیشگام بازار هستند اما تقلید کردن نمی‌تواند باعث ایجاد مزیت رقابتی برای شرکت تقلیدکننده شود و بهترین چیزی که نصیب شرکت‌های تقلیدکننده می‌شود، تعادل رقابتی است.

چهار روش کاهش سرعت تقلید

۱- ثبت حق اختراع محصولات و فن‌آوری:

این شیوه باعث می‌شود که شرکت بتواند امتیاز استفاده از فناوری را تا مدت معینی به‌صورت انحصاری در اختیار خود داشته باشد. مشکلی که در مورد حق اختراع وجود دارد، این است که درحالی‌که هدف از ثبت حق اختراع، حفظ منابع مالکیتی محصولات و خدمات شرکت است ما از طرف دیگر می‌تواند باعث انتشار این نوآوری‌ها شود و ازآنجاکه این اسناد عمومی هستند همه رقیبان می‌توانند به آن دسترسی پیداکرده و از دانش آن استفاده کنند.

۲- دسترسی انحصاری به منابع: برای مثال شرکت اینکو، به مدت طولانی بر بازار نیکل جهان تسلط داشت چراکه درصد عمده‌ای از معادن شناخته‌شده نیکل جهان را در مالکیت خود گرفته بود.

۳- محصول یا خدمت جدید بر اساس یک فن‌آوری جدید: در این روش ممکن است به دنبال ایجاد روابط بلندمدت با مشتریان خود، مشتریان تعهد خود را به شرکت حفظ نمایند (وفاداری مشتریان(

۴- دعاوی قانونی: برای مثال شرکت اپل از این تاکتیک رقابتی جهت مبارزه با سامسونگ استفاده کرده است تا سرعت انتشار فن‌آوری محصولات جدید خود را در بازار کاهش دهد.

اما بهترین شیوه برای جلوگیری از تقلید رقبا این است که شرکت، همواره یک گام جلوتر از رقبا باشد. هوشیاری دائمی، توسعه محصولات و خدمات جدید و توانایی بهره‌برداری از فن‌آوری‌های جدید برای جلوتر ماندن از رقبا بسیار ضروری است.

)برگرفته از تفکر و دید استراتژیک نویسنده دکتر محمدتقی امینی و دکتر جمشید سالار(

طــرح مـا
طــرح مـا
توصیه هایی برای توسعه استراتژی دیجیتال مارکتینگ

توصیه هایی برای توسعه استراتژی دیجیتال مارکتینگ

در ادامه پست قبلی می خواهیم  مشکلات نداشتن یک استراتژی برای دیجیتال مارکتینگ  را بررسی نماییم:

1. بدون جهت بودن

شرکتهای بدون استراتژی ، هیچ گونه هدف استراتژیکی برای بدست آوردن چیزی که می خواهند از طریق آنلاین بدست بیاورند را ندارند از این رو نه می توانند مشتریان جدیدی را بدست بیاورند نه میتوانند رابطه عمیقی و مناسبی با مشتریان فعلی خوب برقرار کنند. اگر شماهیچ هدفی نداشته باشید احتمالا هیچگونه منبعی متناسب با هدفتون نخواهید یافت و نخواهید توانست میزان دسترسی به اهداف خود را ارزیابی کنید.

2. شما سهم بازار آنلاین خود را نخواهید دانست

اگر شما در خصوص سهم بازار خود هیچ گونه تحقیقی نکنید، نمی توانید متوجه تقاضای مشتریان گردید و در حقیقت تقاضا و درخواست آنان نادیده گرفته می شود. امروزه بازار سنتی با سرعت فراوانی در حال تغییر است و ما شاهد تفاوت در رفتار و شخصیت مشتری، رقبا و انجمن های بازاریابی هستیم. برای همین شما باید با آخرین متدهای روز چه در دیجیتال مارکتینگ و چه در تغییرات، اطلاعات خود را بروز کنید. دانستن نبض بازار یکی از مهمترین اصول برنامه ریزی برای استراتژی است.

3. رقبا سهم بازار را بدست می آورند

اگر شما نتوانید سهم بازار با بدست بیاورید و هیچگونه منبعی برای دیجیتال مارکتینگ نداشته و بدون استراتژی و هدف جلو بروید، رقبای شما سهم شما را هم خواهد گرفت و در واقع شما دیگر هیچ گونه جایی نخواهید داشت.

4. شما هیچگونه ارائه و پیشنهاد خاص آنلاین نخواهید داشت

تعریف کردن پیشنهادات و توضیحات محصولات به صورت شفاف برای مشتریان، باعث می شود که به راحتی محصولات شما را درک کند و یک تفاوتی بین شما و بقیه برندها ایجاد نماید و خود این مساله، مشتریان جدیدی را به سمت را هدایت می کند که در نهایت به خاطر ویژگی محصولات، به شما وفادار خواهند بود.

5. مشتریان آنلاین خود را به درستی نخواهید شناخت

ابزارهای زیادی برای بررسی وب سایتتان وجود دارد مانند گوگل آنالیتیک و.. اما هیچ کدام از اینها نمی توانند اطلاعات دقیقی از مشتریان به شما بدهند، البته ممکن است مثلا مقدار جستجوی کلمات کلیدی را بدست بیاورید اما به شما هیچ گونه اطلاعاتی در خصوص اخلاق مشتریان و نحوه خرید آنها نمی دهد. شما باید از ابزارهای دقیقتر که خود طراحی می کنید استفاده کنید مانند فرم تماس یا فرم های نظرسنجی که نوع علاقه و میزان خرید آنها رابسنجید.

6. کسب و کارتان از هم می پاشد

مهمترین ویژگی در کسب و کار اینترنتی و دیجیتال مارکتینگ، صبر است.البته راه های زیادی برای دورزدن و بهتر کردن کسب و کارتان از راه های میانبر وجود دارد اما این را بدانید که اگر شما سایت خود را بدون برنامه و خیلی سریع بالا ببرید گوگل وب سایت شما را جریمه کرده و رتبه شما تنزل پیدا خواهد کرد و دیگر هیچگاه نمیتوانید به رتبه قبلی خود برگردید.

7. قراردادن بودجه کافی 

اگر شما برای برنامه ریزی دیجیتال مارکتینگ خود منابع کافی در اختیارتان نباشد و از مهارت لازم برای اینکار را نداشته باشید، به سختی می توانید در بازار رقابتی دوام بیاورید و به تقاضای مشتریان پاسخ دهید.

8. هدر رفتن پول و زمان

شما ممکن است که منابع کافی هم در اختیار داشته باشید اما ندانید چگونه این منابع را استفاده کنید و هیچگونه استراتژی نداشته باشید، نه تنها نمیتوانید ازمنابع خود استفاده بهینه کنید بلکه پول و زمان خود از دست خواهید داد. حتی شرکتهای بزرگ که سازمانها و بخشهای مختلفی دارند باید بیشتر در این باره تحقیق و بررسی کنند.

9. هیچ پیشنهاد جدیدی نخواهید داشت و مانند یک فروشگاه معمولی فعالیت خواهید کرد

اگر شما به برندها و وب سایت های معروف نگاه کنید، مشاهده می کنید که آنها هر دفعه روند بازاریابی دیجیتال خود را عوض می کنند یعنی پیشنهاد ویژه ای را ارائه می دهند و سعی می کنند که وب سایت خود از حالت تکراری دربیاورند. اگر کاربر وارد وب سایت شما گردد و هیچگونه مطلب جدیدی را پیدا نکند، وب سایت شما را یک وب سایت متروکه فرض خواهد کرد و در ضمن به دلیل بروز نشدن هم نیزاز طرف گوگل جریمه خواهید شد.

10. وب سایت شما بهینه سازی نخواهد شد

هر شرکت برای خود یک سری اصول و قواعد باری تجزیه وتحلیل دارد اما مدیران ارشد هیچگاه اعتماد کافی را به تیمشان ندارند که آنها وقت کافی برای این کار را داشته باشند. اگر استراتژی دیجیتال مارکتینگ  شما قادر باشد که بتواند حقوق ابتدایی را برآورده سازد آنوقت می توان امیدوار بود که بقیه جنبه های کلیدی مانند جستجوی بازاریابی، تجربه کاربری ، ایمیل و بازاریابی شبکه های اجتماعی هم به خوبی پیش می روند.

طــرح مـا

اگر بازاریاب خبره باشید ریس جمهور هم می شوید!!!

پس از انتخاب آقای دونالد ترامپ به مقام ریاست جمهوری کشور ایالات متحده، جهان حیرت زده به این واقعه نگریست. مطالب بسیاری در این زمینه مطرح شد و از زوایای گوناگون سیاسی، اقتصای و حتی طنز به این مساله پرداخته شد. اما شاید خالی از لطف نباشد تا از دیدگاه بازاریابی آن هم از نگاه یکی از برجسته ترین صاحب نظران برندسازی و بازاریابی دنیا به مساله پرداخته شود. آنچه مطالعه می کنید دیدگاه آقای آل ریس(Al_Ries) در مورد انتخاب شدن آقای دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکاست. ذکر این نکته ضروری است که وی به مساله جایگاه سازی یا positioning در مقوله بازاریابی توجه ویژه ای دارد که در این مطلب نیز کاملا این امر مشهود است. امیدوارم این مطلب مورد توجه دست اندرکاران و علاقمندان به رشته بازاریابی قرار گیرد.

کاندیدای بهتر برنده نشد، ولی بازاریاب بهتر برنده شد.
چگونه یک تاجر بدون هیچ تجربه سیاسی خود را به سمتی موقعیتی سوق داد تا شاید باتجربه ترین سیاستمداران جهان را آشفته کند؟
پاسخ بازاریابی است.
مهمترین عنصر در بازاریابی زمینه سازی برای بیان یک ادعای منحصر بفرد است که تفاوت برند شما را با هر برند دیگر مشخص کند. چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم، این دقیقا همان کاری است که “دونالد ترامپ” انجام داد و با سخنانش در زمینه مخالفت با مهاجرت مکزیکی ها، آغاز شد.
هم ترامپ و هم برایان سندرز می دانستند که جدال و مشاجره خبرساز می شود و همین اخبار، برندها را می سازند. رسانه ها به صورت ناخواسته به معروف شدن برند آنها نه تنها با مطرح کردن سخنان جنجالی آنها کمک کردند بلکه با به چالش کشیدن و مخالفت کردن با بسیاری از این نظرات این امر را برای آنها ممکن کردند.
این مساله تاثیر مطلوبی نیز بر دیدگاه های افرادی داشت که با ترامپ و سندرز موافق بودند. این یک اصل بازاریابی قدیمی است:” با رقبا مخالفت کن اما بحث نکن.” زیرا زمانی که شما با رقیبت مناظره می کنی، این احساس را ایجاد می کنی که او نظرات مشروعی دارد. بنابراین برخلاف آنچه رسانه های جمعی درنظر داشتند بصورت ناخواسته تبدیل به بزرگترین متحد ترامپ شدند.
از سوی دیگر هیلاری کلینتون، یک اشتباه رایج در بازاریابی را مرتکب شد. او بر هیچ مساله خاصی متمرکز نشد و همچنین هیچیک از موضوعات مطرح شده از سوی او تبدیل به مساله ای جنجالی نگردید. در حقیقت، او سعی کرد تا با رسیدگی به مسائل همه، مثل کودکان، دانش آموزان، والدین و افراد بازنشسته، به همه آنها دست یابد. شاید او باید به یک اصل قدیمی بازاریابی توجه می کرد که اگر می خواهی به همه بررسی درگیر این ریسک می شوی که به هیچ کس دسترسی پیدا نکرد.
شعار او  که ” قویتر باهم” بود واقعا با معنی بود؟ شعارهای قبلی او مثل ” مبارزه برای ما” یا “من با او هستم” چطور؟
اسلوگان ترامپ اما هیچ شک و شبهه ای ندارد. ” آمریکا را مجددا پرشکوه کن!” بحث برانگیز است زیرا این شعار مردمی را تحت تاثیر قرار می دهد که فکر نمی کنند آمریکا در مسیر صحیحی قرار دارد. همچنین این شعار باعث ستیز با مردمی می شود که عقیده دارند آمریکا کار درست را انجام می دهد.

trump

دونالد ترامپ جنجالی تنها با یک شعار و با تمرکز بر یک مساله کمپین بازاریابی اش را هدایت می کند.

چه کسی می تواند با شعار ” قویتر با هم” سروکله بزند؟ این شعار هیچ مناسبتی برای مشاجره ندارد.

clinton

و نهایتا هیلاری کلینتون به شعار اصلی خود می رسد اما شاید اندکی دیر است. با  قدرتمند تر

شعار او به قدری ضعیف است که جسی جکسون در سخنرانی خود در مجمع دموکرات ها سعی کرد که به شیوه خود با این جملات به او کمک کند:” اکنون زمان شفادادن است، اکنون زمان امید است، اکنون زمان هیلاری است.”

clinton1

حتی سخنرانی جسی جکسون دموکرات نیز برای قوت بخشیدن به برنامه های کلینتون تاثیر چندانی نداشت.

بسیاری از سخنرانان در مجمع دموکراتها به نفع ترامپ نقش بازی کردند. آقای باراک اوباما به شعار ترامپ واکنش نشان داد و پافشاری کرد که ” آمریکا همین الان هم بزرگ و قدرتمند است.” او افزود ” من به شما قول می دهم، قدرت ما و شکوه ما به ترامپ بستگی ندارد.”

Obama

باراک اوباما با این جملات نه تنها باعث ضعف در برنامه دونالد ترامپ نشد بلکه آن را قوت بخشید.

اما طبق آخرین گزارش راسموسن(Rasmussen) تنها ۲۴ درصد رای دهندگان احتمالی فکر می کنند که کشور آمریکا در مسیر درستی هدایت می شود. بنابراین کلمات اوباما تنها جایگاه ترامپ را قوت می بخشد.
یک کاندیدا معمولا در روز اول مبارزه را می بازد یا برنده می شود. روزی که خشت اول را بنا می کند. وقتی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ برای ماراتن انتخابات ریاست جمهوری به همگان معرفی شد، او میخ ایده اش برای تغییر را محکم کوبید. ” تغییری که ما می توانیم به آن ایمان داشته باشیم.” و در ادامه او در کل کمپین انتخاباتی اش نیز به ایده های مشابهی تمرکز کرد تا نهایتا در انتخابات نوامبر- انتخابات ریاست جمهوری -پیروز بزرگ بود.

Obama1

زمانی که باراک اوباما کارزار انتخاباتیش را برای ریاست جمهوری آغاز کرد همانند دونالد ترامپ بر یک شعار تاکید کرد.

اما در سوی دیگر، هیلاری از همان ابتدا در مورد این مساله سردرگم بود. او با ” تغییر بزرگ، راه حل واقعی: زمان برای انتخاب رییس جمهور” آغاز کرد. پس از آن به ” بازسازی وعده آمریکایی ها” تغییر جهت داد بعد ” به سوی پیروزی”  بعد از آن ” تلاش برای تغییر، تلاش برای شما” بعد ” شمارش معکوس برای تغییر” ( تلاشی برای سرمشق قراردادن ایده اوباما)پس از آن به سمت ” آماده برای تغییر، آماده برای رهبری” رفت  و پس از آن” راه حل برای آمریکا” که از قضا همان شک و دودلی او را در مساله بازاریابی کمپین ۲۰۱۶ را نشان می داد.

clinton1

این بار شعار کلینتون ” من با او هستم”.

clinton

هلاری کلینتون مدام شعار عوض می کند این بار با شعار کارزار برای ما در جمع همراهانش به مقابله با دونالد ترامپ می پردازد.

اما ترامپ کاندیدایی با یک دغدغه بود؟ آیا او در موارد متعدد دیگر نظیر ناتو، مالیات، تجارت و نظایر آن موضع نگرفت؟ البته که موضع گرفت، اما این تنها یکی از واقعیت های کمپین سیاسی او بود. رسانه های جمعی کاندیداها را تحت فشار می گذارند تا درباره موضع و ایده های خود در مورد مسائل توضیح دهند. همین امر اهمیت ویژه تمرکز بر یک جایگاه و موضوع را برای کاندیداها از روز اول روشن می کند. موضعی که البته می تواند هوای رسانه ها را در ماه های بعد بشدت توفانی کند.
جدای از برد و باخت ترامپ،بازاریابان باید از  سناریوی او در ایجاد جنجال در تبلیغاتشان استفاده کنند. این روزها، اغلب کمپین های تبلیغاتی کاملا ملایم و نجیبند و شاید به همین خاطر است که برندهای جاافتاده سهم بازارشان را به محصولات تازه به دوران رسیده می بازند.
با مرور گذشته بیاد می آوریم وقتی بازاریابان افق های جدیدی از تبلیغات را نمایان می ساختند بسیار مورد توجه قرا می گرفتند.

برای نمونه کمپین کلارول “Does she or doesn’t she?”
و کلوین کلین “Nothing comes between me and my Calvins”
و میدنفرم “I dreamed I was . . . . . . in my Maidenform bra”
یا حتی کمپین معروف “Think small” فولکس واگن.

پاینده و مانا باشید.

طــرح مـا
طــرح مـا
مدل جدید بازاریابی کاتلر با نام CCDVTP

مدل جدید بازاریابی کاتلر با نام CCDVTP

بازاریابی علمی نیست که با مرور زمان کهنه یا تکراری شود ، آن قدر در هر عرصه ای فشار رقابت زیاد است که هر روز مورد جدیدی به  روش های  بازاریابی اضافه میشود. همگام با این تغییرات پر شتاب رهبران علم بازاریابی هیچ گاه بیکار ننشسته و مدام در حال خلاقیت ، نو آوری و تست کردن روش های جدید برای تکمیل فرآیند بازاریابی هستند.

مثلا جالب است توجه کنید که چگونه  کاتلر ، پدر علم بازاریابی در دوران کهنسالی هنوز هم به ابداع روش های نوین میپردازد. کاتلر تقریبا به موازارت تغییرات سریع محیط رقابتی در دنیا اقدام به طراحی و تست الگوهای جدید بازاریابی که سازگار با تغییرات جدید باشد، میکند .

نمونه ای از آخرین تلاش های پروفسور کاتلر برای طراحی الگویی همگام با تغییرات مدلی است که اولین بار در کشور چین مطرح شد که کاتلر آنرا مدل CCDVTP نامید. بیانات کاتلر در مورد این مدل حاکی ازاین است که علیرغم زندگی پیچیده و محیط کاملا رقابتی،  در بازاریابی قرن بیست و یک میتوان از اصول بسیار ساده بازاریابی که گذر زمان برروی آن ها تاثیر چندانی ندارد ، کمک گرفت و با کمک این اصول ساده با چالش های پیش رو در آینده دست و پنجه نرم کرد.

کاتلر مدل خود را رمز واژه ی کلماتی می داند که با استفاده از آنها می توان حریفان بازاریابی را از راه بدر کرد.

مدل جدید بازاریابی کاتلر متشکل از لغات طلایی به شرح زیر است:

اگر بخواهیم کل مفهوم این مدل بازاریابی را به زبان ساده و در یک جمله بگوییم به ” ایجاد ارتباط و ارائه ارزش به بازار هدف برای کسب سود “میرسیم. که در آن ایجاد ارزش با مدیریت محصول معادل گرفته شده است ٬ ارزش ارتباط را معادل مدیریت برند دانسته است و ارزش ارائه و تحویل محصول را با مدیریت مشتری یکسان دانسته است.

کاتلر بیان میکند که هر کدام از انواع اشاره شده مدیریت بطور کلی در مسیر حرکت کسب و کار تجاری بطوریکه در زیر توضیح داده خواهد شد ، تغییر می کنند.

مدیریت محصول در مدل جدید بازاریابی کاتلر:

هر چه قدر شرکتی بهتر بتواند ابعاد محصولاتی که ارایه میدهد را مدیریت کند در امر بازاریابی موفق تر است . از نظر کاتلر بخش اعظم مدیریت محصول یک رویکرد داخلی است و به داخل خود شرکت برمیگردد. درست است که از دانش خارجی نیز برای نوآوری های مورد نیاز محصول استفاده میشود ولی برای موفقیت این بخش از بازاریابی روال ها و فرایند های داخلی شرکت خود را بهبود ببخشید.

مدیریت نام تجاری در مدل جدید بازاریابی کاتلر:

مدیریت برند نیز در حال تغییر می باشد بدین معنی که شرکت ها تمایل دارند به سادگی و با استفاده از متمرکز شدن بر قلب و ذهن مردم ٬ آنها را جلب کنند. نام تجاری بکار گرفته شده نیز الهام بخش همه چیز بوده و امید دهنده نیز استفاده می شود. این مسیر جدیدی است که شرکت های برای نفوذ بر ذهن و قلب و روح و روان مشتری ( محدود به منافع خاص ) بر آن متمرکز شده اند.

مدیریت مشتری در مدل جدید بازاریابی کاتلر :

مدیریت مشتری اساساً با داشتن یک بانک اطلاعاتی از مشتریان استفاده می گردد. و شرکت ها باید  متمایل به سمتی شوند که بوسیله آگهی و تبلیغات محصولات خود را به مشتریان خارج از پایگاه داده خود نیز معرفی کنند و این به نوعی آرزو برای کمک به رفع نیازشان تبدیل شده است. از نظر کاتلر در این برهه از بازاریابی اهمیت هزینه برروی حفظ مشتریان فعلی باید همگام و و همزمان با هزینه برروی بدست آوردن مشتریان جدید انجام شود.

برخی از این توصیه ها برای شرکت هایی مفید است که خود را گرفتار استراتژی های سنتی کرده اند. پس از آن ٬ این سه نوع از مدیریت ( مدیریت محصول با مفهوم بیان شده – مدیریت نام تجاری و مدیریت مشتری ) که در مدل CCDVTP مستتر است ٬ به تازه نگه داشتن شرکت و جلوگیری از عقب ماندن آن در محیط متلاطم امروزی کمک شایانی خواهند کرد. از نظر کاتلر بسیاری از شرکت ها بدون توجه به این سه مرحله از بازاریابی و تکمیل این سه مرحله بنیادی خود را درگیر روش های نوین بازاریابی و صرف هزینه هنگفت در زمینه های دیگر کرده اند در صورتی که تکمیل این مراحل خود به طرز چشمگیری جلوبرنده است.

طــرح مـا