حالا در این پاییز و روزهای سرد، شهر من، جان تازه گرفته، فرصتی در کنار یک فنجان چای داغ  مهیا شده تا اندیشه را تبدیل به کلمه کنم و بنویسم.

....

و فرصتی شده تا با نسیمی که ازلای پنجره نیمه باز می آمد، ریه هایمان را پر از اکسیژن+ اسانس کاج کنیم.  که در این شهر غنیمت است.

تا وقتی این هوای لعتنی دوباره دچار اینورژن نشده، که در آنصورت  اصلا نمی فهمیم کی صبح شد و کی شب!بس که آسمان برخلاف دل مردم یکرنگ شده.....خاکستری.....و رنگ عوض نمی کند.

غرور آن کوه مادر مرده زیر پای گرد و غباری که روی شانه اش است، له شده و قمری و بلبل که فکر می کنم تلف شده اند. دیگر!فعلا کلاغ ها وظیفه خطیر آنها را به دوش می کشند.ولی آنقدر ناکوک می خوانند که خواب شیرین از سر آدم می پرد.دیروز ساعت شش صبح، از خواب بیدار شده بود و قارقار می کرد! مبادا  که مرغ تسبیح گو باشد و او خاموش!

رسانه ها قسم می خورند که کار،کار بنزین های ساخت وطن نیست.آنقدر روی این قضیه پیله می کنند که آدم شک می کند!اگرچه سالهاست که گوش و چشممان یاد گرفته اند که فقط بشنوند و ببینند.....در تأکید یا تکذیب چیزی دخالت نکنند....مغز کار خودش را خوب بلد شده....اتوماتیک وار به هر پیامی که توسط اعصاب بینایی و شنوایی آورده می شود شک می کند!

خدا کند همین طور باشد که اینها می گویند.چه کسی دوست دارد کشورش پیشرفت نکند؟چه کسی دوست دارد فرمول یک بنزین غیر آلاینده در اختیار کارخانه های کشورش نباشد؟

کار بنزینِ made in Iran!  است.  آآآآیا ؟؟؟

اگر هوای فلان دهات کوره یکی از بلاد کفر،به چنین روزگاری دچار می شد آقایان هزارتا راه حل ارائه می دادند و شب و روز توی اخبار،کری می خواندند. ولی حالا همه شان لال مونی گرفته اند انگار.

حیف که "ببخشید اشتباه کردیم"و "معذرت می خواهیم" در قاموس سیاست مداران کشور من نیست.اگر بود، اگر راستش را به مردم می گفتند و مثل آدم خواهش می کردند تا وقتی که یک خاکی توی سرمان نریخته ایم ماشین هایتان را به جز اضطرار بیرون نیاورید؛به خدا ۷۰-۸۰ درصد مردم گوش می دادند به حرفشان.

حیف، حیف که در قاموس سیاست مداران کشور من این معصومیت، از دست رفته است و این طفل معصوم ها دارند از دست می روند.....

این قمری ها و بلبل های شهر من.....

این زنان و مردان و بچه های کشور من....

این کشوری که قرار است برای بچه من باشد و بچه های هم سن و سال بچه من....